الهی ، مرا آن ده که به ....

رابطه

هر رابطه اي دو طرفه است 
موندگاريش بستگي به درك مقابل داره
نویسنده: صبا ׀ تاریخ: یک شنبه 2 / 4 / 1396برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تنهایی .......................................................................................!!!!!!

تنهایی این نیست که هیچکس اطرافت نباشه!

این نیست که با کسی دوست نباشی!

این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی!

این نیست که کسی باهات حرف نزنه!

این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی!

این نیست که کسی دوستت نداشته باشه!

تنهایی، یه حس درونیه!

تنهایی یعنی "هیچکس نمیفهمه حالت بده ...

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: پنج شنبه 14 / 6 / 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

هست كسي .....!

 

 

 

 

در خاطرش جایی دارم...

 

دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی

 

جواب سلامم را هم نمی دهد

 

دلم تنگ همان کسی است که وَقتی

 

از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند

 

دلم تنگ است...تنگ

 

نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم

 

 

 

 

 

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

 

 

 

 

 

 

این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

 

هست کسی که مثل من دلش

 

نه برای کسی،

 

نه برای عشقی،

 

نه برای جایی…

 

نه برای چیزی!

 

بلکه دلش برای خودش تنگ شده…

 

برای خود خودش!؟

 

 

 

 

 

 

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

 

 

 

 

 

 

 

دوستش دارم بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ،

 

تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

 

خدا را میگویم …

 

 

 

 

 

 

 

 
نویسنده: صبا ׀ تاریخ: چهار شنبه 21 / 5 / 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زندگی زیبا ....



با من كه باشي هيچي نميخوام

 دنيارو بي تو اصلا نميخوام

      وقتي تو هستي

   قلبم آروم

  زندگي كردن با تو آسونه

  بي تو من مردم زندگي سخته

 

 

   هر كي كه با تو باشه خوشبخته


نویسنده: صبا ׀ تاریخ: جمعه 8 / 3 / 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

☂☁در این شب بارانی تو را می خواهم ☁☂



آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم.

خود به خود هوس باران را می کنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود.

هوس یک کوچه تنها را می کنم.

آن لحظه است که دلم می خواهد

تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ،

خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،

دلم نمی خواهد باران قطع شود.

دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ،

خالی شوم ...

از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی

تنها صدای قطره های باران را می شنوم ،

اشک می ریزم ،

و آرزوی یارم را می کنم

دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند

لحظه ای که آرام آرام می شوم

و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ،

چون باران در کنارم است.

باران مرا آرام می کند ،

مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند

آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،

دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش

پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،

فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.

صدای کسی که خسته و دلشکسته

با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،

تنهایی در کوچه های سرد و خالی…

کجایی ای یار من ؟

کجایی که جایت در کنارم خالی است.

در این شب بارانی تو را می خواهم ،

به خدا جایت خالی خالی است.

کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد

تو بودی شبی عاشقانه با هم داشتیم

تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم

قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.

قصه مرد تنها در یک شب بارانی ،

شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.

آری

آن شب آموختم که

باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است....

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: جمعه 7 / 4 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

از تو بدم می آید ...




از
از "تو" بدم می آید! ... ببخشید!

تو سنگی!
و من یک تکه شیشه!
"سنگ بودن تو" شاید که شوخی باشد
"ولی شکستن من"
جدی است!

***

از "تو" بدم می آید!
ببخشید!
از واژه ی "تو"
چه می شد اگر همه شعر های "من"
با "تو "آغاز نمی شد؟!

***

می خواهم گریه کنم!
وقتی که زبانت می گیرد
و مرا- لحظه ای- "شما" خطاب می کنی
"من"فاصله "شما"را با "تو"
چگونه باید پر کنم؟

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: جمعه 7 / 4 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عشق چه زیباست ..


 


شرط عشق:دختر جواني چند روز قبل از عروسي آبله سختي گرفت و بستري شد. نامزد وي به عيادتش رفت و در ميان صحبتهايش از درد چشم خود ناليد. بيماري زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عيادت نامزدش ميرفت و از درد چشم ميناليد. موعد عروسي فرا رسيد. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم ميگفتند چه خوب عروس نازيبا همان بهتر که شوهرش نابينا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنيا رفت، مرد عصايش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاري جز شرط عشق را به جا نياوردم".

قصه عشق:
زن وشوهر جواني سوار برموتورسيکلت در دل شب مي راندند.
انها از صميم قلب يکدي
گر را دوست داشتند.
زن جوان: يواشتر برو من مي ترسم!
مرد جوان: نه ، اينجوري خيلي بهتره!
زن جوان: خواهش مي کنم ، من خيلي ميترسم!
مردجوان: خوب، اما اول بايد بگي دوستم داري.
زن جوان: دوستت دارم ، حالامي شه يواشتر بروني.
مرد جوان: مرا محکم بگير .
زن جوان: خوب، حالا مي شه يواشتر بروني؟
مرد جوان: باشه ، به شرط اين که کلاه کاسکت مرا برداري و روي سرت بذاري، اخه نمي تونم راحت برونم، اذيتم مي کنه.
روز بعد روزنامه ها نوشتند:
برخورد يک موتورسيکلت با ساختماني حادثه آفريد.در اين سانحه که بدليل بريدن ترمز موتور سيکلت رخ داد، يکي از دو سرنشين زنده ماند و ديگري در گذشت.
مرد جوان از خالي شدن ترمز آگاهي يافته بود پس بدون اين که زن جوان را مطلع کند با ترفندي کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست براي آخرين بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.

واقعاً عشق چه زیباست!!!

 

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: شنبه 6 / 4 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وقتی دختر هستم ...



دخترک آکاردئون می زند...جلوی سینمایی در همین مملکت... زمانی که فیلم به پایان می رسد به سمت جمعیتی می آید که بعد از دیدن فیلم قصد دارند به سمت خانه خود حرکت کنند. برخی بی توجه به او و برخی پولی به او می دهند... شاید از سر دلسوزی به خاطر اینکه راه امرار معاش یک دختر نوجوان نواختن آکاردئون در کوچه و خیابان است. از سر کنجکاوی از او در مورد زندگی اش و چرایی زندگی او به این صورت می پرسم و اینکه به عنوان یک دختر نوجوان چگونه حاضر می شود تا پاسی از شب در خیابان آکاردئون بنوازد...اما در همین گپ و گفت است ....که می گوید:"مرد که از خیابان و کار کردن نمی ترسد..."
و پسرک مقنعه اش را در می آورد و با لحنی جدی می گوید:"زمانی که یک دختر هستم مردم برای آکاردئون زدنم بیشتر پول می دهند..." به هر حال این مرد کوچک نان آور خانه است و درآمد بیشتر نیاز او...

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: شنبه 6 / 4 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تنهایی ...



 

 

اشتباه من این بود

هر جا رنجیدم

لبخند زدم...

فکر کردند درد ندارم

سنگین تر زدند ضربه ها را !!

 

 

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: شنبه 23 / 3 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چه زیبا گفت ...


چه زیبا گفت سهراب ... نه تو می مانی و نه اندوه و نه هيچ يک از مردم اين آبادی به حباب نگران لب يک رود قسم ، ... و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذرد... آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عريانند ! به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...

 

 

 

 

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: شنبه 23 / 3 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یادم باشد ..


 

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
وتنها دل ما دل نیست
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم
یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان

 

یادم باشد زندگی را دوست دارم

 

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش

عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است
یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم

یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام


نویسنده: صبا ׀ تاریخ: سه شنبه 21 / 3 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آمده ام تا بگویم ...


 

لیلی و مجنون ....

شیرین و فرهاد .....

بیژن و منیژه......

هیچ کدومشون به هم نرسیدن

شاید به همین دلیل بود که عشقشون جاودانه شد .وقتی کسی که خیلی دوستش داری رو به دست میاری دیگه خیالت راحته که مال خودته به همین دلیل هر رفتاری که دوست داری باهاش انجام میدی .

اشکشو در میاری .بعد میای میگی دوست دارم .

باهاش دعوا میکنی بازم میگی دوست دارم .

تنهاش میزاری دوباره میگی دوست دارم .

بهش میگی میخوام تنها باشم ولی خیلی دوست دارم .

دلشو میشکنی ولی میگی دوست دارم .

هیچوقت با خودت فکر کردی دوست داشتن یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟


نویسنده: صبا ׀ تاریخ: سه شنبه 21 / 3 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خدایا کفر نمی ورزم ..

خدایا کفر نمی گویم!

پریشانم،

چه می خواهی تو از جانم؟!

مرا بی آنکه خود خواهم

اسیر زندگی کردی.



خداوندا!

اگر روزی زعرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای تکه نانی

به زیر پای نامردان بیاندازی

و شب آهسته و خسته

تهی دست و زبان بسته

به سوی خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می گویی

نمی گویی ؟!



خداوندا!
اگر در ظهر گرما خيز تابستان

كنار سايه ديوار

تن خود را به دست خواب بسپاري

لبان تشنه را بر كاسه مسين قير اندود بگذاري

و قدري آنطرفتر

خانه هاي مرمرين را پيش رو بيني

و دستانت براي سكه اي، اين سو و آن سو در گذر باشد

كه شايد رهگذاري از درونت با خبر باشد

زمين و آسمان را كفر ميگويي

نمی گویی؟!



خداوندا !

اگر روزی بشر گردی

زحال بندگانت باخبر گردی

پشیمان می شوی از قصه خلقت

از این بودن، از این بدعت ...

خداوندا تو مسئولی.



خداوندا!

تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است

 

 

 

 

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است


نویسنده: صبا ׀ تاریخ: سه شنبه 21 / 3 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

*امتحان عشق*

در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل
تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود!
در این
سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم 
عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک
قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا..


نویسنده: صبا ׀ تاریخ: شنبه 16 / 3 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دلم ..

 

 

 
 
 
گاهی دلم میخواد خودم رو بغل کنم

ببرمش روی تخت بخوابونمش
 

 
ملافه رو بکشم روش

دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم
 

 
حتی براش لالایی بخونم

وسط گریه هاش بگم غصه نخور خودم جان
 

 
درست میشه...درست میشه...

اگر هم نشد به جهنم!...
 

تموم میشه...بالاخره تموم میشه...
 

 

 

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: سه شنبه 24 / 2 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سوز عشق ...

چشمانم غرق در اشکهایم شده ....
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ....
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد...
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم...
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران ن...
بودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ....
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا
سردرگم و بی قرار مانده ام....
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم....
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟


نویسنده: صبا ׀ تاریخ: سه شنبه 24 / 2 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یادش بخیر...

یادش بخیر

وقتی بودی

نیازی به شمردن ستاره ها نبود،

اصلا یادم نیست

 

ستاره ای بود یا نبود...

 

هر چه بود شیرین بود...

 

حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره ها...

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: سه شنبه 24 / 2 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آری ...



ای کاش بودی و می دیدی که چشمانم چطور در انتظار توست...
اشکها در بدرقه راهت همچو آبی که بدرقه کننده مسافر است
تورا بدرقه میکرد و در انتظار بازگشت توست...
ای کاش بودی و التماس دستانم را می دیدی
که بسوی تو دراز شده
و با فریادی بی صدا تورا به سوی خود میخواند
اما این بازی مرا در حسرت دیدارت جای گذاشت و رفت
آری...
این منم که از دوری تو دیگر تاب و توان حرف زدن ندارم
برگرد که دیگر در من جانی نماده که نثارت کنم..

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: سه شنبه 24 / 2 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ما چقدر فقیر هستیم !...

روزی یک مرد ثروتمند ، پسر بچه ی کوچکس را به یک ده برد تا ه او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند ،

چقدر فقیر هستند . آن دو یک شبانه روزدر خانه ی محقر روستایی مهمان بودند .

 

در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید :(( نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟))

 

پسر پاسخ داد :(( عالی بود پدر !! ))

 

پدر پرسید :(( آیا به زندگی آنها توجه کردی ؟))

 

پسر پاسخ داد :(( بله پدر !!))

 

و پدر پرسید :(( چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟))


ادامه مطلب
نویسنده: صبا ׀ تاریخ: دو شنبه 15 / 2 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دل ....

دل ب دله دلدار سپردن کار هر دلدل به دلدار سپردن کار هر دل دار نیست. من به تو جان می سپارم که قابل دار نیست دار نیست. من به تو جان می سپارم دل که قابل دار نیست......

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: پنج شنبه 14 / 2 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

$$$$$$$$

مردی،دیر وقت ، خسته و عصبانی ، از سر کار به خانه بازگشت . دم در ، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود .

_ بابا ! یک سوال از شما بپرسم ؟

_ بله حتما. چه سوالی ؟

_ بابا ، شما برای هر ساعت کار ، چقدر پول می گیرید ؟

مرد با عصبانیت پاسخ داد :(( این به تو ربطی ندارد. چرا چنین سوالی می کنی ؟))

_ فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار ، چقدر پول می گیرید ؟

_ اگر باید بدانی خوب می گویم ، 20 دلار .

پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود ، آه کشید. سپس به مرد نگاه کرد و گفت :(( می شود 10 دلار به من قرض بدهید ؟))

مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :(( اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال،فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری ، سریع به اتاقت برو ، فکر کن و ببین که چرا این قدر خودخواه هستی. من هر روز ، سخت کار می کنم و برای چنین رفتار های کودکانه ای وقت ندارم .))

پسرکوچک ، آرام به اتاقش رفت و در را بست .

 


ادامه مطلب
نویسنده: صبا ׀ تاریخ: شنبه 12 / 2 / 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عشق .....

 خدا خالق عشقه / محمد كل عشقه / علي مظهر عشقه / زهرا وجود عشقه / حسن نماد عشقه / حسين سالار عشقه / زينب شاهد عشقه / سجاد مهر عشقه / باقر عالم عشقه / صادق احياي عشقه / كاظم صابر عشقه / رضا ضامن عشقه / تقي جمال عشقه /        نقي عاشق عشقه / حسن بقاي عشقه / مهدي قيام عشقه &&&&&& اينم دعاي عشقه &&&&&&

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: پنج شنبه 29 / 10 / 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

به....

دکتر علي شريعتي: به سه چيز تکيه نکن ، غرور ، دروغ و عشق. آدم با غرور ميتازد، با دروغ ميبازد و با عشق ميميرد

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: دو شنبه 17 / 10 / 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

به سلامتی ....

بخون به سلامتي هر چي عاشقه 1- به سلامتي سه كس : غريب ، تنها ، بي كس 2- به سلامتي گاو چون كه نگفت من ، گفت ما ?- به سلامتي كرم خاكي به خاطر خاكي بودنش ?- به سلامتي خيار به خاطر اينكه يار داره 5- به سلامتي شلغم به خاطر اينكه غم داره 6- به سلامتي كلاغ ، هر چند كه سياهه ولي عوضش يه رنگه 7- به سلامتي ديوار كه هر مرد و نامردي بهش تكيه ميكنن 8- به سلامتي شمع که تا آخرش به پات ميسوزه

نویسنده: صبا ׀ تاریخ: دو شنبه 17 / 10 / 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

من از کسانی نفرت دارم که : حیله گری را حکمت ، نافرمانی را شجاعت و یاوه گویی را حقیقت می پندارند . کنفوسیوس


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , sabr.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM